خوشبخت یعنی بپذیری زندگی تو، مال توست و آزاد هستی تابا اعمالی که دوست داری آن را زندگی کنی. خوشبختی یعنی باور کنی که دیگران هم به اندازه تو امنیت، آرامش، محبت، عفو و آزادی نیاز دارند. خوشبختی یعنی کمی دلیرتر، مهربان تر، بخشنده تر، وفادار تر باشد. خوشبختی یعنی قلبی را نشکنی، دلی را نرنجانی، آبرویی را نریزی ودیگران از تو آسیبی نبینند. خوشبختی یعنی پذیرفتن این واقعیت که هیچ انسانی کامل نیست و انسان ممکنالخطاست. خوشبختی یعنی گذشته را ببخشی تا تجارب دردناک تکرارنگردند. خوشبختی یعنی شکرکنی که زنده ای، که احساس داری، که دوستت دارند، که عشقی در قلب داری و به یمن شاکر بودنت به هر آن چه آرزوی برحق دلت است، خواهی رسید. در روایتی از سعدی آمده است، به خاطر نداشتن کفش بسیار ناراحت بودم وازخداوند گله وشکایت می کردم، تا اینکه در شهر مردی را دیدم، که پانداشت، خجل شدم، دریافتم که ناسپاسی کردهام و بزرگترین نعمت خداوند یعنی سلامتی را فراموش کرده ام. می توان درباره ی احساس خوشبختی مدت های مدیدی اندیشید، بدون این که واقعا به یک نتیجه قطعی رسید. احساس شادی وخوشبختی، برداشتی ذهنی ودرونی است و عوامل متعددی در شکل دهی آن دخیل هستند که گاهی از کنترل ما خارج هستند. تجربه خوشبختی درنزد انسان ها متفاوت است هر کدام خوشبختی را با روش های مختلف و معانی متفاوت جستجو می کنند. بنا پارت معتقد بود که حتی شش روز خوش هم درزندگیش نداشته، در حالی که هلن کلر نابینا و کر و لال از زندگی احساس رضایت می کرد و می گفت: «زندگانی را بیش از حد تصورم زیبا یافتم» بزرگی می گوید: گاهی برای درک خوشبختی تنها کاری که باید بکنیم اندکی تامل و یه غبارروبی ساده از چشم هایی است که به رسم عادت، به سرعت وبه سادگی از نعمت های شگفت آور روزانه می گذشته.ما روزی واقعا احساس خوشبختی می کنیم که شب هنگام به این سوال جواب «نه» نداده باشیم،1) آیا من امروز روی تمام حوادث و اتفاقات روزمره کنجکاو بوده ام، روی هر آنچه روزگاری برایم به ارمغان آورده بود و یا ازمن طلب کرده بود؟2) آیا من امروز را با خوشبختی و شور و شعف سپری کرده ام؟3) آیا من روی هم رفته از امروزم راضی بودهام؟ درچنین شرایطی است که کشتی سفر وزندگی ما با احساس رضایت خاطر بامعنی سازنده ومفیدبه مقصد می رسد.