خوشبختی چیست؟
آیا خوشبختی :
- پول زیاد است؟
- تحصیلات عالی است؟
- یك ماشین آخرین مدل است؟
- یك خانه شیك و استثنائی است؟
- یك همسر زیبا و خوش تیپ یا پولدار و مقام دار و خلاصه استثنائی است؟
یا اینكه نه خوشبختی چیز دیگریست؟
در واقع خوشبختی یك احساس است.
معنی اینكه خوشبختی یك احساس است چیست؟
میدانیم كه احساسات ما در ذهنمان تجربه می شوند. یعنی تمام عوامل بیرونی وقتی بر محمل ذهنیات ما سوار شده و رنگ آنرامی پذیرند احساساتمان را می سازند. پس در آن واحد دو انسان از یك منظر واحد دو احساس متفاوت را تجربه می كنند.
حال ببینیم این احساس چگونه است ؟
1- طبیعی است كه وقتی انسان پول كافی بدست می آورد تا مایحتاجش را تامین كند احساس خوبی دارد و از داشتن آن پول احساس رضایت و خوشبختی می كند. ولی وقتی در عین داشتن پول كافی برای مایحتاجش به محض اینكه با كسی مواجه شد كه از او پول بیشتری دارد، دچار عناد بخود و یا عناد به دیگری می شود، آیا در این لحظه احساس خوشبختی و احساس رضایت از خودش خاتمه می یابد؟ و یا اگر انگیزه اش از پول درآوردن آن باشد كه بیشتر از دیگران داشته باشد، غیرازاین نیست كه هیچوقت احساس خوشبختی نمی كند.
2- وقتی كسی توفیق و همت آنرا دارد كه درس بخواند و به مدارج بالای علمی برسد، از پیشرفت خود خوشحال شده و احساس خوشبختی می كند ولی اگر هدفش آن باشد كه از دیگران از نظر علمی جلو بزند نه تنها در طول تحصیل بلكه بعد از فارغ التحصیل شدن هم احساس رضایت و خوشبختی نخواهد كرد.
3- در مورد ماشین و خانه و همسر استثنائی هم به همین ترتیب، اگر هدفمان از زندگی مشترك آنست كه همسری دلنشین، محب، مسئول، یكرنگ وهمراه در زندگی داشته باشیم، از داشتن او احساس خوشبختی وسعادت می كنیم. ولی اگر هدفمان داشتن همسری پول دارتر، والامقام ترو هرچه تر دیگر داشته باشیم، آن موقع است كه دائم او را با همسر دیگران مقایسه كرده واحساس خسران وبدبختی می كنیم.
4- آیا ما تاوقتی سلامتیم و مفیدیم و قدرت كار و فعالیت كردن را داریم قدر آنرا میدانیم؟ یا اینكه وقتی خدای ناكرده آنرا به نوعی از دست دادیم احساس بدبختی می كنیم؟
5- آیا وقتی آزادی و امنیت داریم قدر آنرا میدانیم ولذتش را میبریم یا وقتی از دستش دادیم افسوسش را میخوریم؟
6- آیا از خودمان رضایت داریم یا دائم با مقایسه نداشته های خود با داشته های دیگران حالمان را بد كرده واحساس بدبختی را به خود تحمیل می كنیم.
7- آیا به جای اینكه از آنچه كه داریم خوشحال و راضی باشیم، دائم در حسرت آنچه كه نداریم به سر می بریم؟
8- آیا در رویا هایمان به آنچه كه دوست داریم داشته باشیم می اندیشیم، یا دائم خود را در معرض از دست دادن داشته هایمان و یا حسرت خوردن به آنچه نداریم می بینیم؟
پس چاره چیست؟
با توجه به اینكه حق هر كسی است كه از زندگی و رفاه برخوردار باشد و پیوسته در راه كمال قدم بردارد چه كنیم كه طی كردن این مسیر توام با لذت و نشاط و احساس خوشبختی باشد؟
مثال :
كم نیستند آدمهائی كه در عین بهره مندی از همه نعمات زندگی احساس بدبختی می كنند. مثلا" مدتی پیش در بازار یكی از آن حاجی ها كه خودش هم تولید كننده و هم فروشنده لوازم التحریر است و معمولا" كسی كه خودش بدون واسطه تولیداتش را می فروشد درآمد خیلی بالائی دارد ، آنچنان از سختی روزگار ناله میكرد كه اگر اورا نمی شناختی می گفتی حتما" محتاج نان شبش است.
در حالیكه یك روز كه برای زیارت خاك مادرم ماشین نبرده و با مترو رفته بودم از آخرین ایستگاه مترو به بهشت زهرا را با اتوبوس رفتم و برگشتم . آقائی كه بلیط ها را از مردم میگرفت آنقدر با روی خوش و رضایت خاطر بلیط ها را از مردم میگرفت كه فكر میكردی چه آدم شاد و سرزنده و خوشبختی است.
در آن روز به دلیل مشكلات عدیده دلگرفته بودم ولی با دیدن این آدم خوشحال و راضی كه در شرایطی زیر حداقل یك زندگی بود ، به كل روحیه ام تغییر كرده و یادم افتاد كه چقدر نعمت های فراوان و آدم های خوب و مثبت در اطرافم هست كه از بیاد آوردن آنها غافل مانده ام وفراموش كرده ام كه چقدر خوشبختم.
مثال :
خانمی از همكارانم خیلی به مادیات و موقعیت اجنماعی حساسیت نشان میداد.روزی از اوایل انقلاب كه سطح حقوقی كارمندان دولت بشدت نزول كرده بود، با حسرت و اندوه می گفت كه یك راننده لودر روزی سی و چند هزار تومان درآمد دارد در حالیكه ما در ماه این درآمد را نداریم. در جوابش گفتم كه می تواند به همان شغل مشغول شود تا حسرت این درآمد را نخورد. او از این پیشنهاد من برآشفته شد چون به عنوان یك خانم كارشناس خود را یك سرو گردن بالاتر از آدمهای زیر لیسانس میدید، ولی در ضمن چشمش برنمیداشت كه آدمی با تحصیلات كمتر از او آن همه درآمد داشته باشد.
مثال 1:
در فیلم لیدی كارولین لمب ، اگر این خانم توانائی آن را داشت كه مهر اصیل همسرش به خودش را درك كند می توانست با او زندگی شاد و سعادتمندانه ای را داشته باشد ولی چون به دلیل عصبیتهایش (بخصوص برتری طلبیهایش) نیاز به تجربه جدیدی داشت به سمت یك عشق آتشین ولی عصبی كشیده شد كه جز رسوائی و عناد به خود حاصلی برایش نداشت.
مثال:
دخترخانم و آقا پسری با هم آشنا میشوند و از هم صحبتی و دیدار هم خیلی خوشحال و راضیند و احساس خوشبختی می كنند. ولی بعد از چند ماه توسط خانواده هایشان تحت فشار قرار میگیرند كه تصمیمشان را بگیرند كه بالاخره می خواهند ازدواج كنند یا نه.
در این لحظه احساس رضایت و خوشبختی دو طرف تبدیل می شود به اضطراب و تنش. هر كدام از این دو از خود رفتارها و افكاری بروز میدهند كه قبلا" اصلا" به ذهنشان خطور نمی كرده و هركدام به نوعی از وضعیت جدید خود به هراس می افتند.
چرا اینطور میشود؟
اگرهر یك از این خانم و آقا مهرطلب باشد ، انتظار دارد كه در این مرحله طرف مقابل عاشق و دلخسته و بیقرار او باشد تا با او ازدواج كند و در واقع نظر طرف مقابل است كه برای او تصمیم میسازد و خودش از احساساتش بی خبراست و نمی داند كه طرف مقابل را دوست دارد یا نه.
اگر عزلت طلب باشد از این كه بخواهد تصمیم بگیرد آنهم تصمیمی كه او را در قید ازدواج قرار میدهد دچار اضطراب می شود و ناگهان رشته انس و الفتی كه با آن آقا و یا خانم دارد بریده میشود و اصلا" احساس مهری به او نمی كند.
اگر برتری طلب باشد ناگهان به ذهنش می آید كه برای من موقعیتهای بهتری از این آدم وجود دارد و آنوقت دچار احساس فریب می شود و به این نتیجه میرسد كه علاقه ای به این خانم یا آقا ندارد.
حاصل آن میشود كه احساس رضایت و خوشبختی تبدیل می شود به اضطراب و دلتنگی و احساس فریب و فشار و بدبختی.
مثال 3:
موقعیت كاریمان به خطر می افتد و به حد مرگ دچار احساس بدبختی و اضطراب می شویم. این یك واقعیت است كه ازدست دادن كار اضطراب شدیدی به دنبال دارد، ولی چه بسا كه شانسی باشد برای شروع یك كار جدید و پر هیجان.
مثالهای فوق بیانگر این واقعیت است كه میزان خوشبختی و احساس رضایت ما در زندگی نسبت عكس دارد با توقعات عصبیمان.
یعنی چه ؟
یعنی اینكه توقعات عصبی مانع از دیدن داشته ها و نعماتی میشود كه در دسترسمان است. و هر چه این توقعات را كم كنیم به احساس رضایت و خوشبختی خود افزوده ایم.
پس چه كنیم كه خوشبخت تر باشیم
1- همت كنیم و جهد كنیم تا حسنهای خودمان و اطرافیانمان را بنویسیم. برای اینكه اینكار را بهتر انجام دهیم به ترتیب خودمان و اطرافیانمان را از صحنه زندگی حذف كنیم و ببینیم كه چه چیز را از دست میدهیم. این امر باعث می شود كه قدرشناسیمان بیشتر شود و قدرت بیشتری در دیدن حسن های خود واطرافیانمان پیدا می كنیم.
همینطور موقعیتهای كاری و زندگیمان را حذف كنیم تا با دید قوی تر حسن های وجودی آنها را درك كنیم.
2- وقتی كه توانائی دیدن این حسن ها را پیدا كردیم تمرین شاكربودن كنیم.
3- عوامل تغییر احساساتمان را شناسایی كنیم و روی ریشه های این تغییر احساسات كار كنیم.
مثلا مقایسه، بیش از نود درصد در منفی كردن احساسات انسانها نقش دارد،
تحقیر، تمسخر، تكبروتفاخر، عیب جوئی وامثالهم در منفی كردن احساسات انسانها نقش دارد
مثال: در مثالی كه راجع به دختر خانم و آقا پسری كه در بالا ذكر كردیم اگر این دو قدرت دیدن حسنهای هم را داشته باشند ، اثر عوامل خارجی روی آنها كم میشود.
از طرفی اگر از تكنیك سنجش تغییر احساسات استفاده كنند می توانند به ریشه های عواملی كه احساس خوبشان را به احساس بد تبدیل می كند پی ببرند.
در غیر این صورت دیگران با رفتارهای تحقیری و تمسخرآمیزو تكبروتفاخرو عیب جوئی احساسات انها را منفی كرده ورابطه اشان را تخریب می كنند.
برای روشن تر شدن مطلب كمی آنرا تجزیه و تحلیل می كنیم:
دیدن حسنها:
فرض كنیم كه هریك از این دو طرف حسنهای یكدیگر را می دانستند احساس مهرشان به هم عمیق تر و اصیل می شد.
مثلا" اینكه از هم صحبتی و هم نشینی با هم لذت می برند.
یا اینكه هر یك بداند كه دیگری آدم قابل اعتمادی است
یا اینكه هر یك بداند كه دیگری آدم مهربانی است
یا اینكه هر یك بداند كه دیگری آدم مسئولی است
" " " " باوفائی است
راستگوئی است
" " " " سازگاری است
محترمی است
" " " " شاد و سرزنده است
اگر این حسن جوئی كتبی انجام شود و روی آن تمرین و تكرار شود اثری معجزه آسا دارد.
از طرف دیگر لحظاتی را كه احساسمان به طرف مقابل تغییر كرده را بررسی كنیم وواكنش سنحی كنیم.
مثلا" در مورد مثال فوق اینكه چرا فشار اطرافیان:
مرا دچار اضطراب می كند،
یا میزان علاقه یا مهرم را كم میكند،
و یا نیازم به اطمینان از محبت او را زیاد میكند.
من توقعم از یك زندگی مشترك چیست؟
آیا انتظاری كه از طرف مقابل دارم از خودم هم دارم یا بهتر بگوئیم خودم دارای آن صفاتی كه از دیگری می طلبم هستم ؟
یا چون او صفاتش شبیه خودم است او را رد می كنم و در پی آدمی جدا از خودم و متفاوت با خودم هستم.
از این بررسی می توانیم به اصالت خواسته های خود پی ببریم و دریابیم كه ریشه های احساس ناخوشبختی ما كجاست.
آیا من بدون توجه به واقعیتهای وجودی او سعی دارم او را طبق دلخواه خودم باز سازی می كنم؟
آیا من صفاتی به او نسبت می دهم كه ندارد؟
آیا من صفاتی را از او صلب می كنم كه دارد؟
چگونه برای خوشبختی، شادی، خوشی و سلامتی جسم و روح خود برنامه ریزی و كار كنیم.
1- زمانی به ورزش اختصاص دهیم.
2- زمانی به تفریح اختصاص دهیم.
3- به تغذیه خود اهمیت بدهیم و اگر شكم باره هستیم برایش چاره پیدا كنیم و یا بر عكس اگر بدغذائیم و كم خوراك آنرا چاره كنیم.
4- دائم از خودمان بپرسیم كه آیا می توانیم بهتر از این كه زندگی می كنیم زندگی كنیم و برای آن راه حل پیدا كنیم تا در یك ركود قرار نگیریم
5- به هم صحبتی دوستان و نزدیكانی كه از حضورشان لذت میبریم اهمیت بدهیم و وقت بگذاریم و همیشه خود را در معرض تبادل مهر اصیل قرار دهیم.
6- در خودشناسی پیگیر و كوشا باشیم.
7- به جای اینكه برای مشكلاتمان دنبال مقصر بگردیم ، برای حل آنها دنبال راه حل بگردیم.
8- داشتن هدف مشخص مثل فانوس دریایی كه كشتی را در ظلمت شب هدایت می كند انسان را برای هرچه خوشبخت تر زیستن كمك و هدایت می كند.
9- هر چه بیشتر مهر بورزیم.
10- حسن های خودمان، اطرافیانمان، كارمان، و محیط زندگی مان را یادداشت و مرور كنیم.
11- به میحط هائی كه انسانهای محروم در آن زندگی می كنند رفته وضمن دلجوئی از آنها قدر نعمتهائی را كه از آنها بهره مندیم بیشتر بدانیم.
12- با آدمهای شاد و خوشبخت معاشرت كنیم تا ضمن لذت بردن از شادی ایشان، الگوهای زندگی شاد و موفق را پیدا كنیم.
13- نعمتهای الهی را دیده و برای آنها شكرگزاری كنیم.
14- روی نقش مثبت و موثر دیگران در زندگیمان تمركز كرده آنرا یادداشت و مروركنیم.